تقابل تو و من..
یه چیزایی اصلِ
یه چیزایی فرع..
و دقیقا یه وقتایی فرع های زندگیمون پیشی میگیره به اصل کاری ها
مثل همون وقت که نشسته بودم گوشه تخت اتاقم و سیم هندزفری خرابمو فشرده میکردم بلکه دوباره صداش به نشونه اعتراض بلند شه..
بعد اون در زد، گوشی به دست اومد نزدیک و گوشیشو جلو گرفت.
زیر لب فوش ریزی داد و گف دارم چیکار میکنم..
گف بشینم مرور کنم ببینم از کی فرع های زندگی جزو اولویت شد؟
گف دوس نداره من همون ادم قبلی باشم، گف با شروع مجدد این دهه زندگی ی ادم دیگ بشو..
گف دوست داره روز تولدم عمیقا بخندم به همه چی..
بهم گوشزد میکرد زیادی جدی گرفتم این دنیا رو حتی دانشگامو..
خب نه ک دلم نشکست اما گرف..
ی استرس خیلی بدی با نشون دادن گوشیش بهم سرریز شد.
تو اون عکس، اون گوشی.. تابلو کارام بود و با دیدنش
تفکراتم
تصوراتم
یه لحظه همه شک برانگیز شد.
شاید بخاطر تمام این شک هایی ک تو وجودم وقتای تنهایی میاره دوستش دارم!
و خوشحالم ک هست
درسته ک الان خیلیم نیست.. اما میدونم گوشه دنیا گوش فلک رو کر کرده با کاراش واسه من..
میدونم میدونم💛
#رمزی
#ت💛
- ۲ نظر
- ۱۸ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۵۷