گاه نوشت

بین شدن یا نشدن ، همین قدر به ی مو بنده!

چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۵۶ ب.ظ

اگ دلت دل دل کرد..

غرق شدی تو حال اینکه میشه یا نمیشه؟

اونجایی که یقینِ وجودیت رنگ انداخت.. و حدش سمت کم شدن یا حتی صفر میل کرد

صبوری کن، شاید شد.. 

امیدوارم بشه!.. اخ کاش بشه ..👐

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • ۲۲ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۵۶
  • دلآشفت. ..

یا راد ما..

پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۴۰ ق.ظ

میگه

بگو یا راد ما قد فات..

ای بازگرداننده آنچه از دست رفته..💛

 

وقتی بازگرداننده ای :) ینی وقتی هنوز چیزی از کفِ دستای ما به بیرون سرریز نشده میتونی خدایی کنی و رحمتت مانع از دست رفتن هم بشه!

وقتی میتونی برگردونی، میتونی باعث شی ک اصلا از دست نره :))))

یا راد ما قد فات..

یا راد ما قد فات..

یا راد ما..

 

+مهران مدیری حرف قشنگی زد ی بار:

گف شاید اگ خوش بیاری ها و موفقیت ها زود یادمون نره

با ی بدبیاری از دنیا طلبکار نشیم..

 

پ.ن: فردا روز مهمیه برام..  الهی بخواین و بشه ..

ملتمس مند دعا💛

  • ۱۶ مرداد ۹۹ ، ۰۳:۴۰
  • دلآشفت. ..

وقتی کرونا نبود:دی  :

صحرا اون روز مثل عادت همیشه اش نشست رو صندلی دانشگاه و هنذفریشو گذاش تو گوشش..  منم کنارش نشسته بودم و محوِ دختری بودم که به شدت خشگل بود! و البته مهربون! تیپش تیپ های به روز و خاص بود. هیچ وقت اخمو یا بد خلق ندیده بودمش..

منو ک دید.  مثل همیشه مهربون دستاشو اورد جلو و محکم بغلم کرد. جزو اولین ترم بالایی هایی ک بود اشنا شده بودم باهاش و سوال پیچ تو تلگرام میکردم.. مدام از واحدا و درس و..  میپرسیدم. و حق الانصاف چ قدر آرومم میکرد. اعتماد ب نفس خوبی داره. درسایی که بچه ها پر استرس میخونن و در آخر لب مرز پاس میکنن تو یه هفته مفصل میشینه پاش و با ی نمره معقول میگذرونه.. میخام بگم ک اعتماد ب نفس خیلی مهمه✌ پس اگ تو هرجایگاهی هستید ، هرکی هرچی گف اعتمادتونو گم نکنید و بجنگید. 

همین آدم دوستی داره ک بی خیالِ ، اون آدم مرز بین تفریحات و درسش و محور اعتمادش واضحه میدونه از دنیا چی میخواد. لذت و علم با هم داره.

دوستش اما سرخوشی و بی خیالیش حد گذرونده  و به بی نهایت میل کرده..و چ بسا بعضی درسا رو متعدد می افته.. اونم صدالبته دختر خوبیه اما بحث اینه ک  لازمه اعتماد ب نفس داشته باشی همراه با با تلاش و تعادل تو لذت. نه فقط حفظ اعتماد ب نفس..

داشتم از صحرا میگفتم. صحرا اون روز بعد گوش کردن موزیک بهم گف بریم محوطه حیاط و ی قدری قدم بزنیم.. پا شدم ک برم خواستم هندزفریمو از تو کوله ام در بیارم و منم غرق موزیکی شم که شاهین بنان تازگی خونده اما دلم یوهو هوا رو خواست و یه ذهن رها.. عادتم بود وقتی حالم گرفته بود موزیک گوش میدادم ولی اون روز دلم سکوت خاس.. و اون لحظه ی چیزی جرقه زد که : چ لذتای فیکی ک آنی به دست میان و از دست میرن

و چ لذتای حقیقی که سر هیچ و پوچ، شل گرفتمامون از دست میدیم.

لذتِ آنی من موزیک بود.. لذت حقیقیم اما آغوش واقعی زندگی بود.

قبول زندگی با وجود همه سختی ها و خوشی ها..غرق حقیقت دنیا شدن..

نه پرسه زدن تو خیالات..واسه همین وقتی صحرا گف بریم سمت کافه گفتم نه.. وسطاش خداحافظی کردیم از هم.. تاکسی گف کجا خانم؟! مقصد ک گفتم برگشت نگام کرد گف عجیبه واسم..اینجا هرکی زنگ میزنه میگ بریم کافه فلان پارک فلان! شما اما..  عجب..

راسش مال خودمم غریب بود. منم جزو اون دسته از همین ادما بودم.. وقتی میگفتن تولد فلان کس تو فلان کافه اس

نمیشد نیشم باز نشه و بهترین ژست ممکن تو عکس کنار دوستای صمیمیم نداشته باشم.. یا پرسه زدن تو خیابونا رو هرچند بی هدف دوست داشتم.

حرفم این نیست ک این چیزا بده! راسش نه! بحث اینه ک باید دستامونو واسه گرفتن ارزوهامونو زندگیمون باز کنیم محکم بگیریمشون و اهسته اما پیوسته پیش بریم..

در یک کلام ب این فکر کنیم که ما داریم دنیا رو تجربه میکنیم یا دنیا ما رو؟

و بعد ک فهمیدیم چی از این دنیا میخوایم قطعا تمام این زندگی لذت بخش تر خواهد شد..

راسی شما از زندگی چی میخواید؟

#ادامه دارد

پ.ن: نظرات پست قبل تو خصوصی جواب میدم تا شب  ان شالله !💛 ببخشید دیر شد😒😕

  • دلآشفت. ..

تمومش کردم _ پروندهِ یک رابطه نصفه و نیمه: دی

پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۳ ق.ظ

اینم  میتونین در نظر بگیرین تو جزو قسمت خطاب به تویی که دنبال ورود و خروج تو دانشگاهی : دی

 

یکی از دوستام ثروت جزء ملاک های اصلیش واسه ایجاد یه رابطس.. واسه همین بهم میگف :  فرصت بده بهش.. وضع مالی اش فوق العادس.. چرا انقدر ندیدش میگیری؟ قیافشم که خیلی خوبه.. بهش فک کن.. [درست و غلط بودن ملاکش انتخاب خودشه ،  هرکس یه ملاک هایی که داره که واسه باوراش ارزشمنده]

 اماااا چپاندن خوش اخلاقی و بولد کردن جنتلمن بازی  #ش تو دلمم کار دوستم بود : دی

اما پسِ همه این افکار..

یه چیزی تو وجودم چنگ میزد ! که تمومش کن و ما تمامش میکنیم..

( اینو عقل و باقی اعضای بدنم مقابل دل می زدند و من هی صبر میکردم، هی گوش میدادم و انتظار میشستم ببینم  دل کار می کند یا عقل؟! )

تصمیمم رو خیلی وقت بود که تو خیال عملی میکردم..

اما این بار.. این بار فاصله واقعیت و خیالم به اندازه یه تار مو نازک بود..

عقل داشت پیش میرف و دلم داشت له میشد زیر بار سنگینی عقل ..

و من تمامش کردم ..

مقدمه چینی نکردم که های! تو آدم خوبی هستی ولی راستش ما ب درد هم نمیخوریم ..

راستش این طور نگفتم

یه چال کندم و همه چیو انداختم داخلش..

بیشتر ندیدش گرفتم.. کلا ندیدمش..

میدونم حالا ، بعد ها ، با شهامت از این روزا یاد میکنم

یاد میکنم که چقدر حالم گرفته بود و میخاسم که باشه اما همیشه ی چیزی یه قدم منو میکشوند عقب.. همیشه رفتاراشو..  خودشو طرد میکردم.. و تمام این مدت هربار ک خواست باشه یه جوری نزاشتم.. 

شاید ادامه این حس و ایجاد رابطه به یه عشق فانتزی تبدیل میشد! شایدم نمیشد کسی چ میدونه؟ 

فقط میدونم آدمی که میتونه این حجم دنبال جلب توجه بقیه باشه میتونه بعدها مرزهای بیشتری رو بشکونه.. و این آدم به درد عاشق شدن نمیخوره هرچند که تو فرهنگش عادی هم تلقی شه!  (پس نیازی نیس عاشق من شه ، باید نزدیک یکی شبیه خودش شه) 

تصمیممو به دوستم گفتم : فکر میکردم باز بگه بهش فک کن اما حمایتم کرد، دلگرمم کرد.. 

حضورتون این مدت دلگرم کننده بود برام :)

یه وقتایی واسه کمک مزاحمتون میشدم .. راسش ممنونتونم.. 💛 

چه دخترای بلاگر که خواهرانه راهنماییم کردن و چه بلاگر های آقا که حق برادری تمام کردن 😊 (یه سری نیستن دیگ بیان! اگ دیدین اینو بدونین ممنونم) 

اوضاع خوبه...  هنوزم نمیدونم درسته یا غلط فقط میدونم بهترین تصمیمی که میتونسم با وجود این همه فرضیه تو ذهنم بگیرم اگ حتی تنهاترین تنها شم یا سنگ دل خونده شم 

#تغییر روند

  • دلآشفت. ..

راستش روزمرگی نویس بودن چندان هم بد نیست.. اما من چندین ساله که با انواع تلنگر و اتفاقات تو زندگیم مواجه شدم که ترجیح میدم یکم سبک وبلاگ نویسیمو تغییر بدم.. دوست دارم بگم برای کسایی که شاید تو وضعیت منن..تو سن و سال مشابه ام.. شاید چیزایی که کم کم دارم میرسم بهشون یه سریا باید زمان بدن تا برسن.. دوست دارم زودتر برسید راه ها و افکار اشتباه منو نرید.

راستش نمیدونم علاقه مند ب دونستن راجع ب دنیای علوم پزشکی هستید یا نه.. واسه همین خیلی واردش نمیشم و حرفامو به صورت کلی میگم..

مساله دقیقا از جایی شروع شد که مرحله دانش آموزی.. دانشجویی.. رفتن به کار..

از هم مجزا شد

سر ورود به دانشگاه ذوق کردیم..سر فارغ التحصیلی و رفتن به شغل بیشتر..

نتیجه رشته و درس و معدل ک مشخص شد بی مهابا پریدیم هوا کف زدیم و جشن قبولی گرفتیم..

ممکنم بود غمبرک زدیم ی گوشه ای و هرروز مُردیم از حسرت کم کاری ها! 

هیچ کس نبود که زیرگوش زمزمه کنه.. دخترجون پسر جون

این لحظه هایی که داری گذر میکنی ازش بخشی از زندگیته..

تو اگ تو این مسیر ب تموم شدن دوران دانش آموزیت

دانشجوییت

و ورود ب مرحله شغل و کسب درآمد مدام فکر کنی

نمیتونی از مسیر لذت ببری:)

مثل آدمی ک تو مسیر جاده چالوس فقط به رسیدن ب دریا فک کنه و عبور از جاده حوصله سر شه براش ..

شما میتونید مثل خیلی از جوانای در حال حاضر ، تو زمان حال نباشید و غرق 

کسب درآمد یا رسیدن ب جایگاه اجتماعی شید و از مسیر دانش ورزی لذت نبرید

رفتن به عالم خیال و گپ زدن با دوست صمیمی تو بهترین کافه شهر

و شاید هم دل بستن ب آدم های اطراف قشنگه و قابل احترام:)

اما ب اندازه ب جاش..

بپذیر حالا که ی لقب چسبیده تنگ اسمت فقط ی لقبِ..

اینکه فلان کس صدات میکنه جنابِ مهندس!

ببخشید خانم دکتر! اوووم هنرمند جان میشه لطفا! با شما هستم خانم پرستار..

آقای معلم من با اجازتون..

این ها شاید ته دلت حس خوب بده بهت:) لبخند بیاره رو لبت..

اما اگ نتونی از مسیر اصلی "مهندس شدن" "دکتر شدن" " معلم شدن" "هنرمند شدن" و یا هرررشته ای که هسی لذت ببری قاعده بازی رو باختی..

تو علوم پزشکی یه چیزی هس ک میگن با دنیایِ بدن جهان رو بشناس..

اگ غرق فرعیات شی دیگ هیچ وقت نمیتونی تو مسیر شناخت این بدن پیچیده انسان غرق شی 

دیگ راحت میخوابی.. شکم اولویت اولت تو زندگیت میشه و گپ و چت هم رده های بعدی

باور کن غرق شدن لاب لای کتاب هات، چ محصل باشی چ دانشجو خودش ی دنیای جدیده..

اینکه بتونی در رشته و میان رشته حرفی واسه گفتن داشته باشی ارزشمنده..

لقب دانشجو شدن خیلی راحته اما دانشجو بودنه ک سخته

از مسیر دانشجو بودن لذت ببر.. نمیگم جذب تفریحات نشو..

اما قبول باید کرد ک زمان مُرده زیاده فقط کافیه ک آدم بخواد و اراده کنه

اراده.

بعد ها شاید بگم واستون از اتفاقات و فرایند هایی که رخ داد واسم.. کاش مسیر گذشته این من رو  نرید کاش.. 

تغییر روند ، تجربه قشنگیه.. هرجای مسیرید دیر نیست.. رسیدم بهش ک میگم دیر نیست

  • دلآشفت. ..

هشتگ ن ب اعدام زدین یا سکوت کردین و چرا؟

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۰ ق.ظ

شما جزو سکوت کننده هایین یا معترض به اعدام؟ و چرا؟

دیروز تو گروه ولوله بود که سه نفر فردا قراره اعدام شن..خاک توسر..  فلان و فلان و فلان 

ی افرادی هم بودن ک هشتگ میزدن نه به اعدام

یا مثلا مینوشتن ما رو به جاشون بکشید 

منم دل زدم ب دریا گفتم ببینم معلومات و جواباشون چ طوریه شاید واسه ی بارم ک شده قانعم کردن

جدا از شوخی نوشتم : جرمشون چی بوده؟

یکی شون تو جواب نوشت: دانشجوی رشته فلان نباید بدونه کشورش چ خبره؟ 

گفتم : در سطح سطحی دونستن که تو نت پُره تو برایم چ داری مارکو؟ 😁

حالا ب نظرتون علت اعدام رو چی گفتن بهم؟

"ااعتراض در آبان ماه " 

و اینجا ی سوال مطرحه .. 

چرا بین این همه ادم معترض این 3 نفر؟ اگ فقط بحث، بحثه اعتراضه؟

کلی ادم دیگم بودن

و اگ طبق نت این افراد " همراه با اسلحه " تهدید کردن،

"سرقت کردن،"

و" بانک ب اتیش کشوندن "و" کلیپاشو واسه کشور خارج فرستادن"

راسیتش مردن یا نمردن شون نه منو خوشحال میکنه نه ناراحت..🙈🙈🙊

همچین آدمایی ترسو ان..

اگ نبودن دست به تهدید یک زن و اتیش کشوندن بانک نمیکشیدن میرفتن با حکومت بحث میکردن نه با مردمِ عادی 

سوالی که مطرحع اگ وقتی بانک ها سوخت مادرتون کنارش خدا نکرده اتیش میگرف باز هشتگ # ما رو به جاشون اعدام کنید..میزدید؟

خدایی بدون تعصب فکر کنیم بخدا ک اگ همین افراد تو اسراییل و امریگام این کارا رو میکردن من سکوت میکردم..

چون نمیدونیم "حق" چیه؟

ی سری میگفتن یکی از پسرا نخبس,  رشته تاب خونده!

من دارم میبینم سطح علمی دانشجو ها رو تو دانشگاه خبری نیس 

هرکی دانشگاه خوب بوده صرفا نخبه نیست وگرنه کل هم کلاسیای من علامه دهر بودن😆

و هیچ وقت نمیشه سطح ادما رو با ملاک رشتشون ارزیابی کرد

حواسمون باشه خلاصه ..

شما نظرتون چیه؟

  • دلآشفت. ..

دیدین یه وقتایی خودتو گم کردی، دنیاتو گم کردی، آرزوهاتو گم کردی، لبخند مادرتو و آرامش خونه رو گم کردی و میخای بی خیال همه چی شی؟

انگار ی لایه نازک جلوی چشماتو میگیره ک هیچی رو نبینی..

گوشاتم همین طور ک مبادا چیزیُ بشنوی ..

این لایه هه انقدر کشیده میشه ک کل دور بدنتو دور خودش میگیره 

دقت ک میکنی مبینی فقط دلته ک احاطه نشده

اونوقت همین دلِ، جیز و بیلیز میکنه ک هی! دختر منو بیین 

یکم ب اصل و دلت رجوع کن

میدونی چن وقته ک منو ندیدی؟ دلِ خودتو؟

اونوقته ک حس میکنی ی چیزی ته دلت قنج میزنه ک رفیق

میشه کنار نکشی تو زندگی؟ 

 تو شرایط بین خوب و بد الان..

 شیب رفتنش ب سمت  بد یا خوب ! تصمیم گیرندش خودتی!

ک شتاب بدی؟ یا ندی؟!

پ.ن: قوی بودن قلب در مقابل همه چیزُ همه چیز..

آرزو میکنم واستون :)

انرژی دعاهاتون بازم سرریز کنید تو قلبم💛

  • دلآشفت. ..

دیوارای دومین شرایط 2

جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۰۱ ب.ظ

قبل گذاشتن این مطالب:) میخاسم بگم اگ مینویسم قصدم هم اینه ک ثبت شه تو ذهنم ، هم اینکه شاید کسی توی شرایط مشابه بود شاید این حرف ها درست باشه و تلنگر بشه واسش (نمیتونم بگم ب یقین این صحبت ها درسته ولی برای من حرفاش منطقی بود) 

 

این بار هم مثل دفعات اول ب احترامم بلند شد و گفت بشینم صندلی مقابلش..

گف نوشیدنی خاصی میخورم؟

صدام از ته چاه دراومد ک نه! 

_هیچ وقت تا این حد خجالتی نبودی! بودی؟

+ نمیدونم راسیتش یکم.. ی طوریم

_ ب هرحال شنیدم عاشق هات چاکلتی میگم بیارن خب شروع کن ببینم

+ ؟

_ در مورد #ش! البته برام تعریف کردی.. کارای اخیرش عجیب بود و قابل تأمل! واسه کسی غیر منم تعریف کردی؟ دقیقا چن وقت پیش اتفاق بینتون افتاد؟

+ نه هیچ کس هیچ کس نگفتم.. یک هفته قبل فوت خاله..

_ بیین نمیخام ذهنتو منفی کنم راجع بهش ولی ی چیزیو خوب فکر کن.. بیا برگردیم ب همین اتفاقات اخیری ک تازگی بینتون افتاد. فک میکنی اگ نرم تر، خوب تر شایدم عاقلانه تر برخورد میکردی چی میشد؟ ممکن بود الان ی رابطه خوب بینتون ب فرض شکل میگرف ب نظرت آدم قابل اعتمادی هس؟

+ نمیدونم 

_ نیست عزیزم! نیست! تو دختر خوبی هستی ولی خیلی حساس و احساسی هسی اینو قبول کن! خیلی وقتا پیرو دلتی تا مخت!

رک بگم ک تو هیچ شناخت درست و حسابی از این ادم نداری طبق فرضیات ذهنت ب دلت نشسته و شاید اصلا ادم درستی نباشه..

بیین دخترجون تا حالا ب این فکر کردی ک اگ شرابخور و سیگاری باشه چی؟  اگ اعتقادات تو کلا واسش مسخره باشه و فقط چون اخلاقتو دوس داشته اومده طرفت چی میشه؟  ب این فکر کردی ک اصلا خانواده اون چ طورین؟ اصلا ب این فکر کردی این ادم تا چ حد میتونه نفس خودشو کنترل کنه؟

تو خیلی چیزا رو رعایت میکنی با منم ک حرف میزنی اسم کوچیکمو نمیگی!

ولی اون چی؟ مطمئنی ب همه دخترا لبخند نمیزنه؟ مطمئنی تو پی وی این دختر و اون دختر پلاس نیس؟ ارتباطش تا چ حده؟ دوس دختر داره یا نه؟

اون جوری ک گفتی بعید میدونم پسر سر ب زیری باشه! پس حواستو جمع کن

و ی چیز یادت نره. من ب خواهر خودمم گفتم ارزش خودتو بدون اون ادم باید از خداش باشه و اگ نخواستت ارزشش همون ادمایی ک دم دستشن..

اصلا خودتو درگیر نکن.. باور کن ارزشت خیلی بیشتره.

منطقی تر باش باشه؟

رک بگم چون اینده دختری مثل تو برام مهمه.. دل بکن.. تا وقتی ک از همه چیز طرفت مطمئن شی یا لاقل ب شناخت برسی!

زود دل نده. زود دل نده.. خوشحالم ک با ی دختر قوی طرفم..

مواظب خودت باش اصلنم نگران نباش خاسی عاشق شی میتونی عاشق من شی😂😂 اوضاع درس چطوره؟

+  بهتره ولی خب یکم سنگینه

_ تو اوج ببینمت

#ادامه دارد

  • دلآشفت. ..

همه یه قلم خیالی دارن..

از اون مدل قلم ها ک انحنا میکشن بین خودشون و آدمهای مقابلشون..

بسته به رابطشون  سبک و مدل رقص انحنا دور آدما رو تغییر میدن ..

با اونی ک خیلی صمیمین دقیقا قالب کفششون  مرز می کشن ک نزدیک باشن ، ک اگ هروقت دلشون تنگ شد ب محض باز کردن دستشون طرف رو محکم بغل کنن..

و از کسی که متنفرن  تا حد جونشون فاصله دار می کشن.. اصلا مرزها رو خط خطی می کشن  که سخت بشه که راحت وارد دنیاشون نشن..

من همیشه خدا از دوری و دوستی بی زارم

بنده کسی بودن یا کسی بنده شدن رو بیشتر از غربت بین آدما مبپسندم حتی!

این بنده شدن عاشق شدنه نه لزوما خدمت بیش از اندازه و.. 

هیچ وقت نتونسم تعادل ایجاد کنم و منحنی کشیداری دلمو تعادل بدم.

نداشتن آدما آزارم میده.. هرچند که بد باشه! بد کنه! نبودن اذیت کنندس!

این به این معنا نیست که نظر بقیه تو زندگیم همیشه مهم هست برام نه اصلا!

حضور آدما رو کنارم میخوام.. اگ آدمایی باشن ک یه روزی بودن تو زندگیم و الان نیستن یا کمن اذیت کننده اس برام..

احمقانه هست که گاهی میشینم فکر میکنم شاید باید میبخشیدم که اون فاصله ایجاد نشه..شاید من باید کنار میومدم نرم تر میبودم

اما حقیقت اینه از دورویی بی زارم نمیتونم ب آدمی ک بد کرده بهم لبخند بزنم و پشت بندش صفحه کاری کنم بدیاشو و همه جا جار بزنم 

اینا ضعفه میدونم.. بزرگ کردن آدما و کنار نگذاشتنشون سخت بوده برام همیشه خدا..

حتی رفیقایی که بارها حس کردم زخم هایی ک گوشه گوشه دلم چال کردن..

میبینم حسِ خوبی ندارم با اینکه میدونم ب هرکس و هرجا بد کردم ب اونا نه اما دلم ی طوریه از نبودشون..

نه ب خاطر خوب بودنشون! (ک نبودن) و نه بخاطر رفیق بودنشون و همدم بودنشون (ک نبودن) فقط چون ی زمانی تو زندگیم بودن و مردم عامی ک دوسشون دارم میدونستن وجودِ اونا رو قبل و نبودشون رو تو عصر حاضر..

میدونم ضعفه.. میدونم..

  • دلآشفت. ..

یکی بستنی توت فرنگی با خرده های بیسکوییت دوست داره یکی ترکیب کاکاوو تلخ و شیری بستنی رو..

یه نفر تو کافه ترجیح میده قهوه تلخ سفارش بده یکی دیگه سیب زمینی سرخ کرده ..

یکی با پرسه زدن تو پس کوچه های شمال حالش خوب میشه یکی دیگه ترجیح میده بشینه تو خونه و همراه با موزیک حرکات موزون و ناموزون بره...

یکیم تنها چیزی ک حالشو عوض میکنه خوابِ..

و این میون میشه آیا گف کدومش بهتره؟! کدوم خوب نیس؟

کسی چ میدونه! 

دارم میرسم ب اون قسمتی از زندگی ک قلب وسعت پیدا میکنه  پیروِ رویاها، سلیقه و خلقیات خود آدم..

اینکه من بستنی کاکاویی رو به توت فرنگی ترجیح میدم نه ب کسی ربط داره و ن میتونه تاثیری تو علاقه من ب کاکاوو داشته باشه! یا اگ داره لاقل کم باشه نه اینکه شیرینی خوشمزگی شو بپرونه!

 اینک فلان کس دوست داره ب جای شیرقهوه ، چای بنوشه اصلا ب من ربطی نداره..

اگر ما هروقت لواشک میخوریم به این فکر کنیم که نکنه اینکه من  لواشک رو بیشتر از شیرینی دوس دارم تاثیر بزاره تو روابطم با آدما.. نکنه دیگ از من خوششون نیاد؟

نکنه.. تهش چی واقعا؟! میشه بخاطر مردم از همه چی گذشت؟ حتی خودت؟؟

مثل بچگی هات ی دنده و لج باز باش.. بمون پای حرف و قلب خودت..

حالا اگ این وسطه کج شدی ،نفهمیدی ،

دستتو بگیر سمت آدما اما جذب کامل نشو..

یادت نره جذب کامل شدن مساوی مرگ تدریجی آدماس..

قلبتون به وسعت رویا، علایق و افکار خودتون پهنا💛

پ.ن:  مثال بستنی و قهوه و لواشک و..  یه نماده

  • دلآشفت. ..