گاه نوشت

آخرین مطالب

۶ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

رخساره

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۱۱ ب.ظ

دوست داشتم یکم سیاست مدار باشم!

ک گاهی خودم نباشم ک بازی با کلمات و رفتار بلد باشم

اما حیف ک نمیتونم!

حیف ک رخساره ام خبر می دهد از سر درون..

حیف..

چه خوب بعضی ها بلدن چه خوب :/

  • دلآشفت. ..

کار کار دله

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۰۰ ب.ظ

و دل جایگاهش مهر است نه خشم..

 

پ.ن : با کسی که چندین ماه بود حرفی نزده بودم و از کارش کفری! پیام دادم و حرف زدم.

هرچند غرورم میگف نه .. ولی .. این طوری خیال وجدان راحته که تو پیشروی کردی

و بقیه اش تقدیر رقم میزنه که صلاحه اون رابطه مجدد شکل بگیره یا خیر :)

پ.ن۲: لازم به ذکره که من هنوز دلم رضا نداده واسه بخشش ولی شاید یه روزی همه رو بخشیدم نمیدونم..

  • دلآشفت. ..

بریم قدیما ۲

يكشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۱۷ ب.ظ

داشتم میگفتم که نوجوانی یه دختر کاملاااا معمولی بودم. تو دنیای خودم سیر میکردم.

دختری تو کلاسمون بود که حجم بدنش گِرد بود! یه تپل با مزه! و جزو محبوب ترین دوستام بود. فوق العاده باهوش تو بحث ریاضیات. اما خب نتیجه کنکورش اون جور نشد که باید می شد.. اونم سال های اخر انگار جا زده بود.

و اون عبرتی بود که بفهمم همیشه نتیجه آخر ، روزای اخر ، واسه رسیدن به هر آرزویی ک فکرشو کنیم مهم ترین جز تلاشی یه ادمه..

نزدیک مدرسه محل تحصیل ام یه سمپاد خونه پسرونه بود..پسر بچه هایی که اگ بیرون میدیدی بعید میرسید خیال کنی اینا سمپادی ان!

وروابط  بچه هایی که با اینا رل بودن هم دیدنی بود:))))) (از دست تکون دادنه دختره و جیگر صدا کردن پسره😂)

و منِ نوجوانی که گاهی حس میکردم نکنه راه درست اینا میرن و من جدی جدی واسه این قرن نیستم! و جوابیه این بی حاشیه بودنم شد معدل نهایی که ۱۹ و ۷۹ شد..

و اما دوستم ک ته این روابط شد و اون جور ک شنیدم از مدرسه  اخراج..

و اونوقت بود که فهمیده بودم راه درست چیه و ته این چیزا جز پوچی چیزی نیس..

راستش تربیت بچه تو این دوران فوق العاده کار سختی حساب میشه اونم وقتی انواع بستر های متفاوت واسش فراهمه ؛ اما اموزش چگونگی بهره و استفاده درستش سخت و طاقت فرساست.

شاید واسه همینه ک وقتی موردی واسه جلو اومدن پیشنهاد میشه به خانواده میگم زوده برام و درسو میکنم بهانه..

راستش حس میکنم این پختگی، عزت نفس ، مدیریت درسته رابطه هم حتی بلد نیستم 

چه برسه تشکیل یک خانواده رسمی و حضور یک بچه !

من شدیدا به نونی که یه پدر سر سفره بچه اش میاره معتقدم..به اینکه اگ حلال باشه خدا عجیب میگیره دست بچه هاشو موقع خطا..

اما خب گاهی نون پدر حلاله اما شرایط تاوان های سنگینی ایجاد میکنه مال نوجوان و جوان ها.

 

  • دلآشفت. ..

بگیم یا نگیم؟

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۱۲ ب.ظ

گفتم اون درس مشکل دارم.. و استرس شدید دارم دیگ انقد از استرس ریز شده بودم که یه غلط علمی هم تو جزوه ای که استاد فرستاده بود پیدا کردم

و هی کلنجار رفتم که اخهچرا این طوری؟ 

دیگ دل زدم دریا و تو سامانه تدریسی به استاد پیام دادم

حالا حقیقتا نمیدونم استادا از اینکه بگی فلان قسمت تناقض داره ناراحت میشن یا از دقت دانشجو خوشحال؟

الان نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت🤦🏼‍♀️😶 هیچ کس هم متوجه این قضیه نشده بود :/

دیگ اگ انداخت منو پیشاپیش در جریان باشید 🙌 امیدوارم ذوق کند و به جاش نمره اضافه کند😂

در جواب فعلا گف بله کاملا درست میگین فایل اصلاح شده جدید میزارم چنل واستون 

 

لوکیشن این روزا : گریه واسه این درس😑 + ناراحتی غم بابا🤦🏼‍♀️ +  ته مایه امید ک میگ کم نیار😍

خیلی دعا کنید خلاصه😊😉

  • دلآشفت. ..

بمونه یادم نره

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۵۷ ب.ظ

داشتم به این فکر میکردم زاویه دید ماها به اتفاقات اطرافمون چطوریه؟

مثلا واقعا به نتیجه ای که گیرمون اومده از اتفاقات تا حالا فکر کردیم؟

به اینکه اگ مثلا وارد رابطه کاری شدی که اطرافت پر بوده از حرف اما عمل نه

جز خشم چه ثمره ای میتونه بده بهت؟ شاید بهتر اینه ک فک کنیم اگ من از اون پروژه کاری گروهی زخم خوردم شاید درسای بزرگی هم کنارش گرفتم

اینکه یاد گرفتم واسه آغاز یه ایده خفن ابتداعا فقط رو خودم حساب کنم! که بدونم ادما تا یه جای خاصی دستت میگیرن ، اینکه بسنجم اگ کارت جدیده رقیب هم شدیده!

اینکه ممکنه ادما منفعت شون به مساله انسانیت پیشی بگیره و یا با حرف و شعار های شاید چرت پرت ذهن تو نسبت ب رقیبات منفی کنن

اطراف ما جریانات زیادی برقراره و سرشار از درس.

اگه تو یه رابطه رفاقتانه بی معرفتی دیدی شکر کن! چون یاد گرفتی هیچ آدمی تا ابد قابل اعتماد نیست، هیچ کسی جز خودت نباید اولویت باشه

اینا فعلا بمونه بعدا مفصلللل مینویسم 😁😀

  • دلآشفت. ..

شب امتحانی نباشید

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۳۶ ق.ظ

اگ بگم چقد ادم استرسی ام شاید باورتون نشه

من خیلی حساس و استرسی شدم😶😅 فرض کن دو هفته دیگ من دو تا امتحان پشت هم دارم با نیم روز فاصله

و انقد حالم بده ک حدنداره یکیش حدود ۴۰۰ صفحس! پر اسم های سخت‌ یکیشم ک فوق العاده محاسباتی و سنگینننننن

نمیدونم چرا انقد اعتماد ب نفسم کمه، خیلیا ب این باورند که اقا دو هفته خیلی هست سخت ترین درسام قابل جم کردنه اما من مدام حرف استادم تو گوشم ک نزارید واسه فرجه ک جم نمیشه😑😑😑

حقیقتا خبط بزرگی بود ک گذاشتم واسه الان خودم میدونم خیلیییی اشتباه بود

با خودم گفته بودم که واسه ماه آخر میزارم جم میکنم 

ولی همیشه شرایط اون جور ک فک میکنیم نمیشه انقدر جریان پیش اومدددد ک نگو😐

و الان در حالی ک ی دونه میزنم تو سر خودم ی دونه کتاب دعا دعا میکنم به خیر بگذره

کاش مثل ترم پیش میخوندم اخه این چ وضعیه 😞

ولی نباید کم بیارم☹

  • دلآشفت. ..