گاه نوشت

آخرین مطالب

۹ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

فعلا بی عنوان بمونه

يكشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۳۵ ق.ظ

دیشب خیلی روز سختی بود.

نتونسم خوب بخوابم شاید در کل یک ساعت و خورده ای

رفیق آشنا شده تو سرمام بیدارم کرد وگرنه ممکن ب خواب موندن بود:|

حجم خیلی بالایی بود 

فشار آنقدر بهم اومد ک یه دفعه همش تخلیه شد تو سینک روشویی

بس ک نسکافه خوردم واسه بیدار موندن

نمیدونم چی میشه..

نتیجه اش خیلی مهمه خیلی.. 

امیدوارم لاقل پاس شم:(

میگن ک خیلی سخت میگیره

امیدوارم خوب بدم و حداقل اینکه پاسو بشم

استرسم شدیده سرش و حتی پتانسیل گریه هم دارم🙁

ما ک میریم سر جلسه اما شما دعا کنید خوب بگذره💛

  • دلآشفت. ..

دلم گیره اینجاس هنوز!

پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۱۰ ب.ظ

اصلا اونجا شاید یه جایی خیلی فراتر و بهتر از اینجا باشه!

ی جایی آروم و پرِ حس خوب..

نمیدونم نمیدونم موندم بین انتقالی ب دیار مرکز!

یا موندن تو همین شهر..

برم ؟

نرم؟

هروقت شرایط سخت میشه تصمیم ب رفتن میگیرم

میدونم اونجا شاید مثل اینجا شهر غریب باشه 

اما شاید

نمیدونم کاش نمیرفتم تو دل مسولیت

اونجوری دل کندن از اینجا  شاید واسم آسون بود

آسون..

  • دلآشفت. ..

خطاب به خود:/ برگرفته از خط خطی های ذهن:|

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۳۹ ب.ظ

به تمسخر گرفتن افکارت..

احترامت..

میتونه نکنه اما انجام میده!

تو اما چی؟!

چسبیدی به اینکه نه خب اگ بدش میومد عضو نمیشد :|

خل شدی رف ..

بیشتر از آشفتگی جامعمون عقل تو آشفته شده:| دیواااانه :|

# شیرین 

  • دلآشفت. ..

این بار نه دیگ نه!

جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۰۵ ب.ظ

میم اب میگف بیش از حد وقت گذاشتی براش...میگف هرکسی به مثل..

برو سراغ قانون نیوتن هر عکسی ی عکس العملی

خیلی این روزا درگیر این فکرام..

چجوری باشم؟

هربار مقابله به مثل برخورد کنم یا بازم نرم شم؟

میدونم فلسفه غرق اینه ک تو مثل بقیه نباش و اینا

اما واقعا ی جایی دیگ نمیشه

بخصوص وقتی واسه ی رفیقی ک یک ترم تموم سنگ تموم گذاشتی،

تا حدی ک اگ حالش بد بود از همه چیزت میزدی براش

بلیط برگشت جور میکردی براش و.. 

و همه اینا توی ی شب بره از یادش

تموم خوبیات خلاصه شه توی ی جمله و پرت شه تو صورتت و توهین با حرص بشه سهمت 

داد زیاد اونم بی دلیل..

سر شاید حسادت.. اونم حسادت هیچ و پوچ

قشنگه واسم وقتی میبینم سر هیچی ک ندارمم نمیتونن ببینن..

نمیدونم ولی این بار دیگ نرم نمیشم..

با 'بعضی ها در حد خودشون باید بود

 همین

فقط کاش میبینمش ی جور شم ک ندید بگیرمش انگار ک اصلا نیستش..نیستش

  • دلآشفت. ..

راس 8:30 به وقت یه آزمون به شدت مهم

چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۱۷ ق.ظ

بنویسید فردا یه آزمون خیلی مهم داره به وقت8:30

دلش پر میکشه واسه اینکه خوب بده..

دلش قرص نیست

دعاش کنید قرص شه، فردا اون چیزی که میخواد بشه

خلاصه نیازمند فرستادن انرژی ارزوی خوبتون واسه فردام

راس 8:30

:(🌿💛

  • دلآشفت. ..

تنها تو بودی ک..

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۱۵ ب.ظ

فقط قفلم همین!

امروز با شنیدن وا رفتم..

ادم خیلی انقلابی  نیستم 

اما حاج قاسم سلیمانی ادمی نبود ک بشه به دین و.. فقط نسبتش داد

اون ی دنیای دیگ بود واسم..

ی دنیای دیگ..

اگر شاید شهید نمیشد سهم من میشد دیدنش..

و من الان تنها کاری ک میتونم بکنم 

ی چیزه..

ی چیز..

  • دلآشفت. ..

حتی قیمه! باورش سخته برام

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۸، ۰۵:۰۲ ب.ظ

باید بگم دلم غذاهای خونگی مامان پز میخواد و تمام!

#فقط تموم شو لعنتی

من همون آدمیم که حساس به غذا بود!

هر خورشتی جز خورشت مامان جونش و فک و فامیلای خوب اشپزش از گلوش پایین نمیرفت حالا خورشتای داغون اشپز دانشگاه حتی قیمشو!

فکرشو بکن قیمه! :/ غذایی ک ی تایمی متنفر بود ازش رو میخوره!!

چرا؟ چون نه وقت غذا درست کردن داره و نه حوصلشو لا ب لای این همه شلوغی کار...

تموم شو فقط

تموم شو

  • دلآشفت. ..

صلاح چیه ؟

پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۲۱ ق.ظ

یه جاهایی از زندگی میمونی چیکار کنی

یه دلت میگه توجه و اون کار اشتباهه و بد داری میری تو قعر

یه دل اما میگه برو تو دلش! و فکر بد نکن قد یه ثانیه و ی لحظه..

# دلم میخاد بریزم بیرون و همه چیو بگم به مامانم! اما همش نگرانم که نگرانم شه..

و الکی هرس بخوره:(

نمیدونم نمیدونم چیکار کنم! از ی طرف چون شهر غریبم دوس ندارم غصه مو تو اینجا بخوره..

صلاح به نظرتون گفتن درد و دلای شخصیتون به مادر هست یا نه؟

مزیت و معایبش چیه؟ کدوم بیشتر میچربه؟ 

  • دلآشفت. ..

دله دیگه! راسی یلداتون پس پس مبارک

دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۵۴ ب.ظ

امسال بر خلافِ همیشه شب یلدا سهم من شد خوابگاه ..

نه تجربه تلخی بود و نه شیرین..

یه دلم دل دل میکرد که پر بزنه و بره تو اون کوچه قدیمی خونه باباجون و 

یه پلاستیک پر نون خامه ای بگیره دستشو و سفره یلدا رو بچینه

از اون آلو سهم دل شکموش بشه و خونشون هی دولا راست بشه، هی کار کنه، هی تو دلش غر بزنه به نوه های تنبل و هی غر بزنه و هی غر بزنه..

تهشم ک برمیگرده خونه بشینه سفره غرشو جلو مامانش باز کنه و بگه خیلی تنبلن این فامیلات!: دی

چرا من و تو باید فقط کار کنیم و آخرم آبجی کوچیکه بیاد حمایت کنه ازمو و این جوری تموم شه یلدا +_+

اما خب نشد

امسال هیچ کدوم از اینا نشد 

حتی نشد که انتهای شب یلدا خونه بابا جون ختم بشه به خونه اون یکی مامان بزرگ و تا نصفه شب و خوابالو با اونام شب یلدا بگیریم.

آره نشد ک بشه چون سهم من تماما همین گوشه کنج اتاق بود با دوستام!

بد نگذشت.. خوب بود.. حتی وقتی که فال های من فقط میشد نگران نباش و امید داشته باش

و واسه دوستام میشد عاشقونه و اینا:|

ولی خب هنوزم میگم یلدا با دوست هم بد نبود 

اما خب دله دیگ!

یلدای خونه بابا جونو خواس

 

  • دلآشفت. ..