گاه نوشت

آخرین مطالب

احتمالا موقت فقط واسه خالی شدن..

شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۳۳ ق.ظ

مچاله ام تو وجود خودم..

نمیدونم چیکار کنم

نمیدونم چطور جلوی دلمو بگیرم..

من چرا عاقل نمیشم.. 

هیچ چی به ذهنم نمیرسه قفل قفلم..

  • ۱۱ آبان ۹۸ ، ۰۰:۳۳
  • دلآشفت. ..

مثلا در پی حقیقت شماره1 (اعتقاد به معجزه ی تو)

سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۳:۳۲ ب.ظ

اون شب  که اومدم گفتن نیست کسی که جوابتو بده..

یکم با یه نفر که  فکر میکردم میتونم جوابمو بده حرف زدم کمی آروم شدم.. اما هنوز دوز دغدغه بندی ام بالا بود..

امروز وقتی گفتن یکی هست دلو زدم به دریا و رفتم پیِ پاسخ..

مهربون حرف میزد..حتی صوت بلند اتاق بیرون مانع از این نشد که گوش ندم به حرفاش..گاهی نجوا میکرد ولی بازم خوب بود..

بهم گف اگه همین الان بری بیرون اتاق و برگردی و ببینی تو اتاق یه سینی پر پیراشکی:دی  رو میزه چی به ذهنت میرسه؟!

گفتم خوب میگم از کجا اومده؟ 

گف پس دنبالِ علتشی! و میدونی یوهویی اینجا خلق نشده.. جهان به این عظمت ؛ این ستاره هایی که هی تولید میشن.. تنوع این همه نوع میوه تو اطراف.. کهکشان..خود خود بدنت.. اینا میشه یوهویی خلق شده باشه؟

گف بهم بگو حتی اگ ابتدای جهان از یه ذره متلاشی شده بوده باشه..

خوب اون ذره از کجا اومده؟؟ حتی اگه کل دنیا از انرژی باشه خوب مگ خود دانشمندا نگفتن انرزی خود ب خود به وجود نمی اد و خود به خودم از بین نمیره! پس بهم بگو این انرژی از کجا بوجود اومده؟؟؟ خالقش کیه!

گف خیلی از دانشمندای درست و حسابی هم به خدا اعتقاد داشتند..

مثلا ادیسون..نیوتن.. بوعلی سینا

میگف یکی از همون دانشمندای بی خدا؛ سر برنامه زنده وقتی ی چیزی یادش نمیاد ناخوداگاه میگه گاد! کمکم کن!

میگف ذره ذره برو جلو..

گف خوبه دنبال حقیقت میری و حواستو جم کن..

میگف الان همون ادم سابق باش نماز و ول نکن.. 

گفت در مورد ادم بودن هم بگم که ممکنه الان ضربه بخوری در مقابل کار خوبی که پخش میکنی سمت یه نفر!

و اون یه نفر.. در مقابل کارت بدی کنه ؛ این مهم نیست..

مهم اینه این وسط تو رشد میکنی..

صبور تر میشی.. 

میگف یه شاخه گل که فقط تو شرایط راحت رشد میکنه اگر سختی بهش برسه خشکی برسه از بین میره 

ولی گلی که نیاز به کسی نداره و تو هرشرایطی تنهایی.. بی آب دوام میاره!

ارزشش بالاتره..

پ.ن: باید رو حرفاش فکر کنم.. باید..

پ.ن2: راسی کسی کتابای مکارم شیرازی رو خونده؟؟😶😶 خانمه کتاباشو معرفی کرد بهم نمیدونم خوبه یا نه

پ.ن3: ادامه داره این مدل پست اگر دوست داشته باشید..

این خانم رو دیگ نمیبینم اما احتمالا راهنما گر های دیگه هم باشن تو این عالم..

  • دلآشفت. ..

عرفان یا توجیه؟!

پنجشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۰۴ ق.ظ

نوشته بود میتونی سر ریز بشی ب سمت عرفان و الهی و.. 

و میتونی آنقدر غرقش بشی و توجیه کنی اشتباهاتش رو و در اخر حسرت بخوری..

و انتخاب من؟

سکوت ..

حرف زدن شیرینه اما اونی ک نهایت میدی تحویل طبیعت اطرافت مهمه و من نمیدونم تهش چ خواهد شد..

#ش یا شایدم #آدم جدید از نوع شهر دلبر

  • دلآشفت. ..

تو کم نباش فقط! باقیش با من..

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۰۲:۳۵ ب.ظ

انجام کارهای اداری و واریز فلان مبلغ به وجه فلان تا حدی جذاب بود برام و البته اندکی خسته کننده شاید..

اما خب راضیم از خودم

تفاوتِ اخلاقی الانم با ترم یک رو دوست دارم..

و اگه الان شاید ترم یک بودم الکی خودمو اذیت نمیکردم..

حقیقت ترم یک با همه شیرینی تجربه و لمس دنیای جدید سخت گذشت..

واسه منی ک قرار بود بشه تقطه عروجم حتی نزولم شد:|

گذشت و شد تجربه..

حقیقتا من و همه هم کلاسیام چن سال دیگ تموم میشیم از کنار هم و این یعنی زیادم حرص و جوش نخوری سر فلان رفتار هم کلاسی قطعا عقلانی تر..

الان فازم مدلی شده ک سعی میکنم خیلی خیلی صمیمی هم نشم با هم کلاسیام

باید بپذیرم ک این تفاوت رفتاریشون بخاطر جنس مخالف هست و احتمالا خواهد بود!( این فقط مربوط ب مساله #شیرین نیست و کلا همچین جوی هس:/ )

پس باید کنار بیام و تمام خودمو تو دوستی نریزم ب پاشون..

بی خیال تر شم نسبت به همهههه چی

و البته درسسس

و پیروزی تو یه بحرانِ سخت درسی شاید..

پ.ن: پروژه دلبر در چ حالی؟ مرسی ک دبیر اسبق و اعضا حمایت کردن از من مرسی..  #رشد داشتی #مجله

پ.ن2: خیلی دوس دارم الف شم این ترم:( ولی فقط دوس دارم انگار:/ جم کن بابا یه حرکت بزن..

پ.ن3:  فلسفه وجودی خدا..اگه کسی دونست برام بگه خیلی واجبه💛

اگ میشه علمی یا فلسفی بیانش کنید

  • دلآشفت. ..

نامه ای ب گذشته

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۹ ق.ظ

سلام من!

الان که داری اینو میخونی داری دوران ابتداییتو میگذرونی!

یه دختر شیطون ریزه میزه ای:دی

و البته پر حرف.. 

اگه حرفی تو دلت میموند و ب مامانت قبل خواب نمیگفتی خوابت زهر میشد زهر! 

رفتی راهنمایی..تو اون دوران برنده فلان مسابقه شدی و الان؟

باید بگم دوباره رفتی تو مسیر همون مسابقه منتها با نوع مدل دیگ و اون شده یکی از تنها دلخوشیات تو شهر غریب شاید..

دوران راهنمایی مسیرتو خارج از المپیاد کردی..

و دلخوری دبیر و.. 

نمیدونم کی بود کی شد ک دیگ نگفتی حرفاتو به مامانیت؛،جم کردی تو دلت 

و ی دفعه تو اوایل سوم دبیرستان ریختی بیرون و.. 

وای برتو.. ک یادآوریش تلخه برام تلخ..

از دبیرستان درس بیشتر یادمه + هوس های نوجوانی:|(هرروز دلبسته یکی شدن:/) + دغدغم راجب دین..

و الان؟ درس هست.. ولی هوس نه(:

دغدغه دینیمم خیلیی وحشتناک زیاد شده! طوریک گاها میترسم از خودم و این دغدغه هام..حتی میترسم ک بنویسم ازشون تو وبلاگ میترسم:)))

من جان!

سعی کن لذت ببری از اون موقعت..

کمتر سمت بازی کامپیتر برو..کمتر برو سمت سایت 98ای ها و هم میهن:/

چشمات ارزشوون خیلی خیلی بیشتر بود

من جان

سعی کن کلاس موسیقی بری+ زبان

بازم درگیر ارایش زیاد نشو و همین طورکی سادگیتو عشق است:دی

بیشتر کمک حال مادرت باش و مرتب تر نگهدار اتاقتو:|

(الان واقعا مرتب ترم:/ )

وارد دانشگا ک شدی تمامت مثل الان باشه اما..

ساده نباش.. ساده دل نده و خیلی درس بخون

پ.ن: مرسی از دعوت 

ببخشید با تاخیر نوشته شد(:

  • دلآشفت. ..
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۷:۱۶
  • دلآشفت. ..

شاید درد و دل..

دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۸، ۰۳:۳۰ ب.ظ

به شدت احساس تنهایی میکنم.

امروز  کل مسیر دانشگاه ب خوابگاه زدم زیر گریه..

کل ترم قبل برام مرور شد و گریه ی من بیشتر..

من خیلی حماقت دارم میکنم و کردم خیلی!

سعی میکردم پرت نشم تو دل حاشیه ها اما..

نمیدونم چی شد؟

که خیلی راحت باختم

تو همه چی!

درس..دل!.. عقل!

امروز بخاطر همه چی گریه کردم و خودمو چلوندم تو آغوش خودم..

آررره من این روزا فقط خودمم وخودم

به سرم زد که بگذرم از این شهر

و برم ی جای دیگه..

اره من ی دیووونه مجنونم

ک دلخوره از همه چی و همه کس

جواب محبت؛ دوستی؛ اعتمادش میشه سنگ بودن

من حسابی خستم..

#از جنس سنگ شم..مثل خودش! خودشون..

  • دلآشفت. ..

این بار بخوانید بی عنوان گونه

جمعه, ۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۰۱ ب.ظ

یادتونه گفتم میخوام ریسک کنم؟!

بی خیال شدم بخاطر احترام ب مسولِ مخالفِ مربوطه..

میتونسم با پارتی تپل درستش کنم اما نخواستم..

خودم نخواستم.. 

و نمیدونم تا چ حد درست یا غلط بود اما حس الانم بی خیالیه و فارغ بودنه..

این ترمم ترم راحتی نیست واقعنی نیاز به تلاش و تلاش دارد..

و باید شروع کنم.

...

من حقیقت فارغ از دین و چیزای دیگ ک بولد کردن واسمون ؛خوشم نمیومد از فلان پسرک!

دوری میکردم ازش و تو جلسه وقتی میدیدم دخترا رو همون اول به اسم کوچیک صدا میزنه و کنارشون میشینه با خودم عهد کردم اگ حتی ی بار اسم کوچیک من با پیشوند یا پسوند بیاد ورد زبونش دیگ نرم جلسات:/

و این اتفاق هیچ وقت نیفتاد و الان؟ امروز؟ فهمیدم ی آدم پست و پر ادعاس!

وبدش نمیاد تجربه ی زیاد با دختر ها رو..

و این تنها دلیلش روی زیادی ک میبینم دخترا میدن بهش..

تعریف های زیاد الکی از کاراش و اینا.

حالا خوبیش اینه امسال از جلسه میره و به قولی جوون بابا:دی

.....

روایت داریم درود بر زبانی ک غلطانه باز شود!:|

و گند زده گانیم

روایت شیرین رو با ی اشتباه محض به یکی از ترم بالایی ها گفتم و وای بر من🙁

  • دلآشفت. ..

رک بگم جو همینه!

دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۸، ۰۴:۳۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۱ مهر ۹۸ ، ۱۶:۳۰
  • دلآشفت. ..

شیب و نشیب

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۴۸ ق.ظ

نمیدونم چی بگم و چی بنویسم.

با هم اتاقی های جدید الان رابطم بد نیست. 

جز شلوغی ک پر میکنه فضای اتاقو.. ولی خب فعلا ک درسا سنگین نیست بعد ها هم میرم کتابخونه نهایت..

این مشکلی نیست 

اما قضیه فردا؛ صحبت ؛ ریسک ؛ و اون قانونی ک امشب فهمیدم که..

امیدوارم خوب بگذره ..

آرزو میکنید ک خوب پیش بره؟ =) 

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • ۳۰ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۴۸
  • دلآشفت. ..