نامه ای ب گذشته
سلام من!
الان که داری اینو میخونی داری دوران ابتداییتو میگذرونی!
یه دختر شیطون ریزه میزه ای:دی
و البته پر حرف..
اگه حرفی تو دلت میموند و ب مامانت قبل خواب نمیگفتی خوابت زهر میشد زهر!
رفتی راهنمایی..تو اون دوران برنده فلان مسابقه شدی و الان؟
باید بگم دوباره رفتی تو مسیر همون مسابقه منتها با نوع مدل دیگ و اون شده یکی از تنها دلخوشیات تو شهر غریب شاید..
دوران راهنمایی مسیرتو خارج از المپیاد کردی..
و دلخوری دبیر و..
نمیدونم کی بود کی شد ک دیگ نگفتی حرفاتو به مامانیت؛،جم کردی تو دلت
و ی دفعه تو اوایل سوم دبیرستان ریختی بیرون و..
وای برتو.. ک یادآوریش تلخه برام تلخ..
از دبیرستان درس بیشتر یادمه + هوس های نوجوانی:|(هرروز دلبسته یکی شدن:/) + دغدغم راجب دین..
و الان؟ درس هست.. ولی هوس نه(:
دغدغه دینیمم خیلیی وحشتناک زیاد شده! طوریک گاها میترسم از خودم و این دغدغه هام..حتی میترسم ک بنویسم ازشون تو وبلاگ میترسم:)))
من جان!
سعی کن لذت ببری از اون موقعت..
کمتر سمت بازی کامپیتر برو..کمتر برو سمت سایت 98ای ها و هم میهن:/
چشمات ارزشوون خیلی خیلی بیشتر بود
من جان
سعی کن کلاس موسیقی بری+ زبان
بازم درگیر ارایش زیاد نشو و همین طورکی سادگیتو عشق است:دی
بیشتر کمک حال مادرت باش و مرتب تر نگهدار اتاقتو:|
(الان واقعا مرتب ترم:/ )
وارد دانشگا ک شدی تمامت مثل الان باشه اما..
ساده نباش.. ساده دل نده و خیلی درس بخون
پ.ن: مرسی از دعوت
ببخشید با تاخیر نوشته شد(:
- ۹۸/۰۷/۱۸
واقعا اون تیکه آخرش،درباره داشگاه خیلی موافقم شدییییدااااا