گاه نوشت

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

شاید لازمه به جای عقب گرد کردن یکم برم جلو..

پیش برم اصن تو دل ماجرا..

همونایی ک دائم میگریزم ازشون!

و اولیش قراره بشه روز اول98 ای ..دیدنشون حسِ جالبی به آدم میده گرچه میترسم و میترسم و میترسم..

ولی نباید کنار بکشم

من ادم عقب گرد کردن نبودم و دو ساله ک شدم.. و دیگ نمیخوام این جور بمونم

درسته ممکنِ زخمی و خسته باشم ولی خب این راه من نیست.

به آرام ترین صورت ممکن باید بشم..

#شخصیت طوری

پ.ن: عید غدیر مبارک..خود سید ها به روی خودتون بیارید و عیدی ها رو قطار کنید تو وبلاگم:دی

پ.ن2: کاشکی بد نشود اخر این قصه ی...!؟ #شیرین

پ.ن3 : به عشقِ غدیر برم تو دل اندکی ایمان⛔ شاید..

  • دلآشفت. ..

برای کنکور گذرونده های 98💛(پست سوم)

شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۱۳ ب.ظ

خوب کنکوری های98 که قصد دارن برن دانشگاه گفتم به جا اینک دیگ خودم بنویسم خودتون بپرسید 

ترجیحا عمومی بپرسید  در مورد  دانشگاه و درس خوندن تو دانشگا؛ حاشیه ها و.. چون یه سری سوالا مشترکه ممکنه سوال بقیم باشد😉

دوستانی هم ک راضی نبودن اگر سوالی دارید در مورد وضعیت کنونی تان (مدل درس خوندن منظورم نیست)

در خدمتم💛

  • دلآشفت. ..

کاش راه دوری بین ما بود/نبود

جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۳۷ ق.ظ

دارم فک میکنم به اینک هرگونه کار کوچیکی ک میکنم تهش میگم عیبی یوخ؟:|

نکنه از دیدگاه اون زشت باشه! :(

ولی ایا اونم انقدر ها به فکر هست؟

در عین انتظار ازت و دوست داشتن دلخور هم هستم یکم.

و خسته از خودم

هنوز خیلی زوده واسه به این شدت درگیر شدن...

میشه دعا.. آرزو... هرچی ک اسمش هست و میزارید بکنید برام؟

خیلی دلم پره این روزا😞

ضعیف و احساسی و گنگ شدم..

#به رنگ شیرین

  • ۲۵ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۳۷
  • دلآشفت. ..

دلم هنوزم خوشه بهت

سه شنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۹ ب.ظ

دیوونگی یعنی من اینجا بشینم و به تو فکر کنم

قطعا عقلم هزار بار بهم میگ بهتر از تو هم هس ولی دلم خوشه به تو!

چی بگم من همیشه مغرور بودم ولی هیچ وقت خودخواه نه

ولی تو خودخواهی خیلی..

تموم باید کنم این جریانات فکری رو بچشم یه زندگی نو و تازه رو

_

یادم بمونه: اره نه اون 3 درصده.. متعادل :)

_

حال روحیم خیلی خوب نیس به محض بهتر شدن مینویسم واستون ترمک های عزیز😃

این پست هم مربوط به حال دل خودم بود و ربطی به دانشگا و رشته نداش😉

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۲۲ مرداد ۹۸ ، ۱۳:۲۹
  • دلآشفت. ..

برای کنکور گذرونده های 98💛(پست دوم) (شهرغریب؟!!)

يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۲۲ ب.ظ

سلام 

خوب سوالی ک ممکنه ذهنتونو درگیر کنه : برم شهر غریب یا نه؟ 

باید بگم ک اگر خانوادتون مشکلی با این قضیه نداره باید بگم ک دیگ بقیش برمیگرده به شخصیت خودتون.

اینک چقدر وابسته خانواده اید؟ شهر غریب من رو ک مستقل نبودم خیلی و تا سر کوچه به زور میرفتم رو پخته تر و مستقل تر کرد.

شاید اولش سخت باشه تنهایی قوی بودن:)))

ولی کم کم به نظرم میشه عادت کرد من طبق خودم میگم البته

چون هرکس خصوصیاتش فرق داره.

توجه یه ظرفیت درونی هم کنید اگ قراره بیاید دانشگاه لطفا لطفا حواستون به خودتون و 'نجابتتون' فارغ از اعتقادات باشید.

شهر غریب نشه واستون شهر ازادی و باعث شه خیلی راحت بگم' پاکیتونو از دست بدید'

چه پسر و چه دختر.. مطالعه گنید و کمک بگیرید ک بدونید خطای بزرگ نکنید

ممکنه وسوسه شید ولی خوب حواستون جمع باشه(تو پست های بعدی میگم بیشتر ایشالله)

تو شهر غریب شاید مجبور شید یه وقتایی دور از هم خوابگاهی ها زار زار بخاطر نبود پشتیبان گریه کنید..

ممکنه نتونید خیلی غذاهای درست و حسابی بخورید ! غذای خوابگاه ما خیلی خوشمزه نیست حقیقت..

ولی خب محیط دوستی خوابگاه؛ تجربه کنار زیادی ادم بودن؛ هم خوبه

پس برمیگرده به شخصیت خودتون

اگ خیلی وابسته خانواده هستید قبلش دو دو تا چهار تا کنید و بینید میزره دور شید یا ن..

خوابگاه بودن ادمو بزرگتر میکنه و شاید اندکی صبورترر

به نظر من بد نیست

من هم روزای خیلی سختی داشتم تو شهر غریب هم روزایی ک راضی بودم

پس به شخصیت خودتون بیشتر برمیگرده^_^

 

ایشالله پست بعدی هم چیزهای دیگم میگم براتون

سوالی داشتید در خدمتم🌿

ک بپردازم تو پست های بعد یا کامنت

  • دلآشفت. ..

حقیقت اومدم چن تا چیز رو رفع ابهام کنم واقعا دلم نمیاد نگم و ننویسم

الان هم ک درگیر کنکور و این حرفا هستید باید بگم ک 

گاهی میشه تو بهترین رشته(از نظر مردم😐) نبود و خوش و موفق بود!

نمونه بارزشم محمد ساکی ک پرستاری ازاد درود بوده و الان مدیر عامل شرکت دارویی هس! و مخترع چن تا دارو..

و کلی من داروساز میشناسم ک اندر خم یک کوچه اند و مثل باقی دکترها شدند

بی هیچ تفاوت اندکی حتی:)))))

پس فک نکنید فقط تو چن تا رشته خاصی ک جامعه بولد کرده براتون فقط میتونید بترکونید ..حرفم اینه به فکر علایقتون هم باشید

شما حتی اگ رتبه زیر100 شده باشید هم تا یه سال به به میشنوید کنار این به به ها بازم هستن یه عده ک میگن ببین دندان بهتر از پزشکی بودا! اشتبا کردی

یا مثلا مهندسی فلان بهتر از معماری بودا نمیتونی الان تغییر رشته بدی؟😐

هستن همچین ادمایی تا دنیا دنیاس!!!

پس بهتره بی خیال حرف مردم باشید تا حد امکان:)

برید پی علاقتون..

اعتماد به نفس داشته باشید حتی اگ مثلا تو فامیل فلان کس 3 رقمی شده و شما 4 رقمی

سرت رو بالا بگیرید ادامه بدید..

حالا اگ میرسی چیز مورد علاقت پس بسم الله برید دانشگا و به سلامتی

ولی اگر نه پس اذیت نکنید خودتونو و فارغ از تمام حرف ها به خانوادتون بگید میشه یه سال دیگم پشتم باشید؟ 

و دوباره بجنگید..

حتما الان تحقیق کنید حتی. درمورد رشته هایی ک دوس ندارید و احساس میکنید میارید

مثلا من بعد کنکور قبل اومدن رتبه ها از رشته ایکس متنفررر بودماا!

ولی بعد تحقیق خودم مشتاقانه جزو اولویت های پایین ترم زدم و راضی بودم:)

ممکنه رتبتون اومده و فلان قبول میشید ولی میگید اصن رشته های تیوری این جوری رو دوس ندارید و میخاید برید نئمثلا نقاشی

اگر میبینید میتونید کنار درستون برید لطفا لطفا درس رو ول نکنید

من میشناسم بجه هایی ک علوم پزشکی هستن ولی نقاش! شاعر! گیتار زن! و..  و خودم عاشق این ادمام:)))

...

 

 

حالا این حرفام ادامه داره چن وقت دیگ مینویسم دومیش رو

اگر سوالی هم دارید بپرسید میپردازم تو پست بعدی

 

  • دلآشفت. ..

بیش از حد گنگ

يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۵۰ ب.ظ

صبر میکنم.. صبر و صبر و صبر
چشمام میخوره بهش:)))
خودشه! نکنه رویاس؟ خواب؟ توهم؟؟ :|
ولی نه خواب نیست!
خودمو کنترل میکنم و یه ساعت بعد .. میگم قبوله!
هیچ حرکت دیگه ای نمیکنم و فقط و فقط زل میزنم و نگاه میکنم
بعدم میرم پیش خانوادم با شادی:/ جوگیر شدم باز! :)) خداروشکر میکنم و اینبار از ته دل میخندم 
مونا بهم پیام میده و شوخی میکنه و منم و جوگیری دوباره و تمام و تمام
به وقتِ20ام! مینویسم ک یادم بمونه
 پ.ن: میدونم خیلیی گنگه این پست ولی من نمیتونم الان باز کنم موضوعو ولی به وقتش حتما میگم🙏
پ.ن2: چرا بعضی از استادای این طورین؟3 نمره از همه کسایی ک حتی یه جلسه غیبت کردن کم کرده ^_^ منم به جای 16 ..13 شدم:)))
زیبا نیست؟! 😐
پ.ن3: اون روز دلم یوهو گرف.. بغض کردم.. کاش اون جوری نمیشد..کاش محو میشد اون اتفاق از ذهنم..و کاش هیچ وقت اون شبای لعنتی پیش نمیومد
  • دلآشفت. ..

و چه میگذرد این روزها 😒😶

شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۰۰ ق.ظ

سلام

این روزا یکم درگیرم حقیقتش..

یه پروژه جدید شروع کردم.. هیچ ربطی به رشتمم نداره 😐 بعضی ها تشویق میکنن و بعضی ها رک و غیر رک میگن علافی بخدا😒😂

فقط و فقط بخاطر دل خودمه که پیگیر میخوام بشم

دیگه مهم نیست برام تهش چی میشه..ادامه میدم یا نه اما مهم اینه ک پیگیر علاقم بشم.

اما موضوع دیگه چیه؟

چن روز پیش یاد رویای 15سالگیم افتادم و گفتم میشه یعنی؟ 

و ته دلم گف شاااید اونم بعد کلی سختی زیاد و در نهایت بی خیال شدم.

و مورد بعد آنکه میتونید باور کنید از ابان تا به الان هیچی خرید نکردم؟ : )

حتی یه روسری!✌

تازه ابان هم تنها هنرم خرید یه مانتو بود:/ وگرنه روسری و شال و شلوار لی و..

هیچی به هیچی..

-_-

خبر دیگه اینکه این قضایای توییتر افزایش ظرفیت و اینا رو نمیدونم درگیر دفاع و اینا شم یا ن 😒 حوصلش نیست اما احتمالا منم شرکت کنم 

مورد بعد عصر جدید واقعا دم اقای علیخانی گرم:)

برنامه بی نظیرش! اون پسر موفرفریه هیجان دار! و اون پسر بچه سنتی خوان و نقاشه! و اون شعبده بازه همشون محشرن :-)

و چه خوبه به همشون حسابی بها داده بشه..

مورد و حرف دیگ؟ کتاب خون شم والسلام

و در اخر خدا صبری بده ک من پذیرای غر غرهای مامان بزرگ باشم😐

از نصیحت در مورد درسس و مشق گرفته تا باز شدن بخت:| (اخه مامان بزرگ تو این سن؟! :/) تا گیر دادن به اینک فلان کار رو بکن و اون کار رو نکن!

و اخم هاش وقتی حتی من یه لحظه مقنعه یا روسری مشکی میپوشم:|

(از مشکی متنفر هستند ایشون و اعتقاد دارند دختر فقط باید رنگ قرمز و زرد جیغ بپوشه😂)


  • دلآشفت. ..