و چه میگذرد این روزها 😒😶
سلام
این روزا یکم درگیرم حقیقتش..
یه پروژه جدید شروع کردم.. هیچ ربطی به رشتمم نداره 😐 بعضی ها تشویق میکنن و بعضی ها رک و غیر رک میگن علافی بخدا😒😂
فقط و فقط بخاطر دل خودمه که پیگیر میخوام بشم
دیگه مهم نیست برام تهش چی میشه..ادامه میدم یا نه اما مهم اینه ک پیگیر علاقم بشم.
اما موضوع دیگه چیه؟
چن روز پیش یاد رویای 15سالگیم افتادم و گفتم میشه یعنی؟
و ته دلم گف شاااید اونم بعد کلی سختی زیاد و در نهایت بی خیال شدم.
و مورد بعد آنکه میتونید باور کنید از ابان تا به الان هیچی خرید نکردم؟ : )
حتی یه روسری!✌
تازه ابان هم تنها هنرم خرید یه مانتو بود:/ وگرنه روسری و شال و شلوار لی و..
هیچی به هیچی..
-_-
خبر دیگه اینکه این قضایای توییتر افزایش ظرفیت و اینا رو نمیدونم درگیر دفاع و اینا شم یا ن 😒 حوصلش نیست اما احتمالا منم شرکت کنم
مورد بعد عصر جدید واقعا دم اقای علیخانی گرم:)
برنامه بی نظیرش! اون پسر موفرفریه هیجان دار! و اون پسر بچه سنتی خوان و نقاشه! و اون شعبده بازه همشون محشرن :-)
و چه خوبه به همشون حسابی بها داده بشه..
مورد و حرف دیگ؟ کتاب خون شم والسلام
و در اخر خدا صبری بده ک من پذیرای غر غرهای مامان بزرگ باشم😐
از نصیحت در مورد درسس و مشق گرفته تا باز شدن بخت:| (اخه مامان بزرگ تو این سن؟! :/) تا گیر دادن به اینک فلان کار رو بکن و اون کار رو نکن!
و اخم هاش وقتی حتی من یه لحظه مقنعه یا روسری مشکی میپوشم:|
(از مشکی متنفر هستند ایشون و اعتقاد دارند دختر فقط باید رنگ قرمز و زرد جیغ بپوشه😂)
- ۹۸/۰۵/۰۵