عشق تو وجود تک تکمون جریحه داره حتی وقتی در منفورترین حالتِ حسی وجودی قرار میگیریم..
اون لحظه هم یه چیزی قلقکمون میده سمت یه چیز و شاید هم یه شخص..
و میگردیم دنبال امید تازه واسه زندگی..
حالا این بهونه امید میتونه صرفا مجازی و معنوی باشه یا زمینی و ملموس..
و من این روزا دارم امیخته این دو تا رو تجربه میکنم!
دارم یاد میگیرم از بی رحمی هام کم کنم..قلبمو صاف کنم از همه چیز و همه کس..
ادا در نیارم و حساس نباشم..
تصور همچین دنیایی هم جذابه واسم..
پذیرفتن غیر و لاغیر..
و آغوش تمام روزهای کنون..
مدام یا تو اینده غوطه ورم یا گذشته..
و یادم رفته یه اکنونی هم هست ک تا بجنبیم میشه قبل..
دلم میخواد این سنی ک توشم پر تغییرات تدریجی قشنگ باشه..
پر گذشتن از دیروز ها باشه !
منِ امروزم رو مدیون گذشتم بدونم اما تو گذشته هم غرق نشم..
من تجربه یه دنیای جدید و میخوام..
شاید حرفای الانم جوگیری باشه اما تصورشم قشنگه برام..
دلاشفت این روزا همون مجهول الحال دیروزه
شایدم کاکتوس..
همه این اسما خودم بودم و هنوزم هستم..همون قدر سریع گذش و به چشم خودم دیدم و هربار تجربه پستی و بلندی متفاوت..
روزای جدیدی هم تو راهه..
و الان من اون موقع رو میسازه..
#چالش هفته های تغییر(شمام دوس داشتین شروع کنید )