راحت حرف بزنیم یکم..
یه سایت هست مخصوص کنکوریا!
میرم مرورش میکنم..
یه نوع مرضِ بی درمانه شاید.. :|
مرور میشه واسم تمام خاطرات 4 سال دبیرستان و حتی قبل تر ها
اونجایی که ذوق کرده بودم ک معدلم شده بالای19.70
بعد یادم میفته نهایی ها چه ذوقی کردن خانوادم..
یادم میفته روزایی ک از نهایی ها ک میومدم میشستم اهنگ میزاشتم و سیب زمینی سرخ کرده میخوردم و کیف میکردم و افتخاز میکردم به خودم..
تابستان سال پیش سال بدی بود .
چه قدر گریه کردم..
و چه بد گذشت..
و الان ک اومدم دانشگاه فک میکنم اون دختر سابق کجاس؟
چرا دغدغش دیگ مثل سابق فقط درس نیس؟!
چرا محو تنهاییاش شده و هنذفری بگوش گوشه تخت خوابگاهشه؟
چرا باید برنجه از حرفای بقیه؟ چرا یه تیک از ذهنش تعلق گرفته به یه حسی ک نمیدونه تهش چیه؟
چرا شکسته شده؟
کاش بتونم جم و جور کنم خودمو..
کاش بتونم بخندم به این زودی به الانم..
و کاش باز بود یه حرفی از یه کسی کِ..
و کل انرژی من تامین میشد! مثل هربار..
میتونم جم و جور کنم خودمو.. من همونم..قوی و پرانرژی..
و مغرور بی عشق شاید!
این تیک اخر بیشتر از قبل محوم کرده..
میم ازم پرسید عاشق شدی نه؟
گفتم اولش نه..
ولی ته دلم.. میخاس بگ تا حدی اره
انگار ک از چشمام خوند گف اره شدی! اوضاعت مثل خودمه..
و من هیچ جوابی نداشتم.. ولی قبل خواب کلی گریه کردم ک چرا سرکش نمیکنم این حس رو؟ مطمینم اطرافیان فک میکنن من مغرور بی حسم..
و هیچ کس نمیچرخه تو ذهنش ک اره اینم دل بست!
#مربوط به ش
- ۹۸/۰۴/۰۱