گاه نوشت

آخرین مطالب

تعاملات :)

شنبه, ۷ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۵۹ ق.ظ

دوستم میگف که تو سرشار از احساسات متمایزی ولی اینو به همه نشون نمیدی

چرا چیزی که تو وجودت هست و سرکوب میکنی ؟

ولی خب:))) نمیدونستم واقعا چی بگم

از خجالت نمیتونم یا از شرم و حیا ولی هرچی هست شایدم دوست ندارم.

مثل اون روز ک مسئول مون برگشت بهم گف تو خیلی دختر آرومی هستی و من فقط لبخند زدم.

اینکه آدمای بیرونم هرکدوم منو یه طور می ببینن جالبه برام! 

شخصیت ام مثل پازلی شده،  که هرکس یه بخشی دستش گرفته و از چینش تمام اون پازل ها شخصیت کلی من به دست میاد

ضعف و قوت هایی که نمیدونم.

مثلا فکر نمیکردم زیادم خوش سر زبون باشم .. فکر می‌کردم همون بچه آرومه ام .

ولی وقتی تو کافه اون خانم مو بلوند که قرار بود هفته بعد از ایران برای همیشه بره نشست رو به روم و گف تو چقدر خوب حرف میزنی بچه .. حض میکنم از هم صحبتی باهات

باعث شد پروانه های قلبم روشن بشه :) 

و چقدر دلم براش تنگ شده.

من تعامل با آدما خیلی دوست دارم . نقاط قوت و ضعف ام شاید مثل یه پتک اما به هرحال میریزن سرم

شاید این وسط یه جا دلت بگیره،  اما خب جهان پر رنجه !

نمیشه یه گوشه نشست و نظاره شلوغی شد فقط.

  • دلآشفت. ..

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی